
ترسم آن روز بیایی که نباشد بدنم
کوزه گر کوزه بسازد ز خاک بدنم
لب آن کوزه بسازند ز خاک لب من
بی خبر لب بگذاری به لبان دهنم.
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،


پلک های مرطوب مرا باور کن؛ این باران نیست که می بارد، صدای خسته من است که از چشمانم بیرون میریزد.
|