

و بعد از مدتی نقاب را که برمیدارن
دیگر نه تو را میشناسند
نه خودشان را
میشوند غریبه
یک غریبه ی آشنا
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط: کلبه دلتنگی من، ،


پلک های مرطوب مرا باور کن؛ این باران نیست که می بارد، صدای خسته من است که از چشمانم بیرون میریزد.
|